آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
یک هفته به همین منوال گذشت...
مهرداد کمترین توجهات خود را از شمیم برداشته بود. حتی شبها را در طبقهی پایین و روی کاناپه یا در حیاط و توی ماشین، و یا هر جای دیگری جز اتاق مشترکشان سر میکرد. چندین بار هم خواسته بود شمیم را از تصمیمی که داشت باخبر کند اما هر بار زبان به دندان گرفته و حرفش را به زمان بهتری موکول کرده بود؛ و حقیقتاً که هیچچیز در رابطهشان مثل سابق نبود.
چند
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
زبیده
10خیلی رمان قشنگه یکم زودتر بذارید من هر چند روز یبار میخوندم تا بتونم تعداد بیشتری از پارت ها رو بخونن اما الان که رمان به قسمتای حساس رسیده دلم میخواد زودتر بفهمم چی میشه بازم ممنون از خانم جاری عزیز