طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۱۲۶۱ روز پیش
لحظهای بعد که نسیم به اتاق برگشت، سپهر روی تخت به پشت دراز کشیده و ساعد
دستش را روی چشمهایش گذاشته بود؛ تخت یکنفره بود اما پهنایش آنقدر بود که جثهی
ظریف نسیم هم کنار سپهر جا بگیرد.
چراغ اتاق را خاموش کرد و خیلی آرام روی تخت خزید؛ خودش خوب میدانست باز
هم مثل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
هستی
41دیگه از پری متنفر نیستم ولی خوشم هم نمیاد 🙂من از سپهر لم خوشم میاد ب نظرم نسیم عاشق سپهر بشه