آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت صد و شصت و چهارم
زمان ارسال : ۶۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 17 دقیقه
یک روز قبل...
چندساعت مانده به تسلیم شدن سرگرد بردیا محمدی!
امیرسام دستهایش را در پشت کمرش به یکدیگر قلاب کرد.همانطور که داشت مسیر سنگفرش شده را با قدمهای بلند و تندش متر میکرد، اخمی به صورت آورد و با تحکم گفت:
-نمیش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سهیل
۲۷ ساله 00یعنی واقعا دمتون گرم عجب رمان عالیی..عین یه سریال خفن میمونه..بااینکه پارتگذاری عااالیه ولی خداروشکر میکنم رمان به اتمام رسیده که من باهاش آشنا شدم وگرنه سکته رو میزدم ما بین پارتها.دارم بکوب میخونم😁