پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۷۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

لبخند کم جانی به آراس زد و از آن‌ها دور شد.

نگاه خصمانه خزال تا پله‌ها بدرقه‌اش کرد.

دلنیا که از دیدش دور شد، از سرجایش بلند شد.

نگاهی به آراس انداخت.

دست‌هایش را مشت کرد تا از لرزششان کم کند.

- دست خوش خان، جلوت بش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید