پارت هفتاد و چهارم

زمان ارسال : ۷۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

دلنیا نگاهش را مستقیم به چشم‌های خزال دوخت.

- از اولین روزی که اومدم اینجا، بین من و شما یه جنگی بوده، جنگی که هیچ‌وقت نخواستم شروع کننده‌ش باشم و هربار از شروعش ناراحت بودم.

یک تای ابروی خزال بالا پرید.

- اومدی تقصیرارو گردنم بن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید