پارت هفتاد و دوم

زمان ارسال : ۸۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

خزال چشم‌هایش از شادی برق زد.

به هدفش رسیده بود و حالا سر از پا نمی‌شناخت.

میخ حرف‌هایش را باید محکم‌تر می‌کوبید، این‌طور نصفه رها کردن نمی‌چسبید.

- زن خان باید از طایفه‌های سرشناس می‌بود نه دختر یاغی رعیت!

دست‌های دلنیا ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید