آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت هشتاد و هفتم
زمان ارسال : ۳۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 13 دقیقه
جلال شانهای بالا داد و موبایل را به گوش خود چسباند.با هر دو دستش فرمان ماشین را گرفت تا پارک دوبل بزند.به صفحه نمایش مقابلش نگاه کرد.از پشت تلفن به پریسا گفت:
_گفتم که چیز مهمی نیست دختر!تنها مدرکی که داشتند یه فیلم بود!مهراب یه هشدارهایی به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرام
10اگر امیر و بردیا باهم مچ بشن رمان خیلی خفن میشه 😍😍