آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت صد و پنجاه
زمان ارسال : ۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
سرش را روی میز گذاشت.چشمان میشی و محزونش را به انگشتر دوخت.بدنش بهخاطر ضربهها کوفته و کبود شدهبود.مسکن هم دیگر جوابگوی حال او نبود.همانطور که سرش را روی میز گذاشتهبود؛ نگاهی به اطرافش انداخت.چند میز آن طرفتر،خانوادهِ پسرِجوانی به ملاقاتش آمده ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ملیس
00اصلا دلم نمی خواد بیام بخونم نمی خوام تموم بشه آخه 😢