آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت صد و چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 13 دقیقه
به لطف تیکتاک ساعت، سکوت وهمانگیز اتاق شکسته شدهبود.از گوشهی چشم نگاهی به ساعت مشکی روی دیوار انداخت.جلسه اضطراری با دو تن از سرتیپهای کشور؟ آن هم آن وقت شب؟ تنها میتوانست یک دلیل داشتهباشد! دلیلی که به وضوح برای او مشخصبود. سرهنگ محمدی نگاهش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
متاسفانه به خاطر کندی سرعت اینترنت، پارت به صورت کامل بارگذاری نشد. لطفا پارت را مجدد بارگذاری کنید
بارگذاری مجدد پارتبا تشکر از صبر و شکیبایی شما
اطلاعیه ها :
توضیحاتی در مورد جلد دوم آخرین گلوله:
جلد دوم رمان به نام "بازگشت گلوله"
در بخش آنلاین دنیای رمان پارت گذاری خواهد شد💙
روزهای سه شنبه و جمعه🤍
در ژانر مافیایی،عاشقانه و درام!
البته باید بگم در این جلد هم پارت های رازآلود و مهیج خواهیم داشت❤️
جلد دوم از لحاظ زمانی به موازات آخرین گلوله هست و در زمان گذشته رخ میده.البته باید عرض کنم در اواسط رمان، به زمان حال برمی گردیم و شاهد اتفاقاتی هستیم که پس از جلد اول در حال رخ دادن هست💜
بازگشت گلوله،روایت کننده زندگی برسام و رز هست.علاوه براین قراره شاهد حضور کارکتر های جدیدی هم باشیم💚
درسته جلد دوم ادامه جلد اول هست؛ اما توصیه می کنم
موقع خوندنش، به چشم یک داستان تازه بهش نگاه کنید...چون این جلد هم ماجراهای خاص و مهیج خودش رو داره و سایر کارکتر های جلد اول هم در اواسط رمان به برسام و رز ملحق میشن🧡
امیدوارم در جلد دوم هم همراه من باشید تا بتونیم در کنار همدیگه لحظات قشنگی رو رقم بزنیم💛✨
ارادتمند شما
نیلوفر سامانی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی
30اگه هم ازبردیابرای ازدواج بادلاراحمایت نکردبازم حق داشت!بردیا پلیسه ودلارا یه عمربین خلاف بزرگ شده.اتفاقاسرهنگ تااینجاخیلی منطقی بوده.ثامر هربلایی سرش بیادحقشه ب هرحال خلافکاره که نباید خوش و خرم باشه
۳ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
از این زاویه که نگاه کنیم کاملاً درست میگی عزیزم👌🏻❤️
۳ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
بله موافقم باهات👌🏻❤️ هرچند یکم رفتارش تند بود ولی شاید تو اون موقعیت درست ترین کار همین بوده🥲👌🏻
۳ ماه پیشملیس
00ثامر باید باز بین بچه هاش یه نفرو انتخاب کنه این انصاف نیس ولی فکرنکنم سرگرد محمدی بخواد بچه ی که سی سال پیشش بوده رو فدای خشم و انتقامش کنه
۳ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
بله دقیقا انصاف نیست🥲❤️ خووش برگشتی عزیزم❤️✨️
۳ ماه پیشسیتا
00خوب اول بره برسام رو ببینه بعد بره سراغ بردیا
۳ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
متاسفانه محدودیت زمان داشت💔
۳ ماه پیشدلنیا
۲۶ ساله 00واای نیلو جون چرااینجوری شد😭بعداز این همه سال باز باید بین یکیش بمونه انگار هی باید این بچه ها تاوان بدن ☹️وای عزیزم خیلی خووش برگشتی خسته نباشی فدات شم عالی بود🥺ولی سرهنگ چرااینجورکردبیچاره بردیا😭
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلامم عزیزم😍😍 قربون محبتت❤️❤️ بله دوباره بین بچههاش باید یکی رو انتخاب میکرد🥲🥲
۴ ماه پیشنازی
00من نمیتونم اپلیکیشن رو نصب کنم و تحت وب ام چطور بخونم رمانو؟ کانالی جایی نمیزارین؟
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
محدودیت خوندن رمان به زودی از سایت برداشته میشه و میتونید بخونید❤️
۴ ماه پیشنیل
00یه روزی میشه که بردیا ثامر به عنوان پدرش ببینه؟راستی آهیر با دلارا چیکار می کنه؟فکر نمی کنم عاشقش باشه بیشتر داره ازش به عنوان سپر یا طعمه استفاده می کنه.
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
به نظرم فداکاری ثامر،دل بردیا رو نرم خواهد کرد و شاید دیگه مثل سابق باهاش تندخو نباشه🥲 از دلارا و آهیر هم پارت داریم❤️
۴ ماه پیشمهرا
00خیلی هیجان دارم برای خوندن ادامه پارت امیدوارم تو امتحان ها موفق باشی🌹
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
مرسی عزیز دلم❤️😍
۴ ماه پیشآوا
00چرااا یکی به من بگه چراااااااا قطعا برسام فک می کنه نمیخواننش که اینطوری رفتار کردن ای خدا کاش زودتر هفته ی دیگه یشه و من حس میکنم طعمه ی دوم مرتیکه وسواسی سوسول رز باشه مثل همیشه عالی بود نیلو جو
۴ ماه پیشمهرا
10اهیر که خوبه🥸
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
اهیر که گل سر سبده😂❤️
۴ ماه پیشمهرا
00فقط فحشم ندین🥲
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
نه عزیزم. چرا این کار رو کنیم❤️
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
قربونت برم❤️😍 بله هیچ بعید نیست که برسام اینجوری فکر کنه🤦🏻♀️🥲 گل بود به سبزه نیز آراسته شد🥲❤️
۴ ماه پیشنیل
00سرهنگ بی عرضه است.آخه وقتی میدونی هویت واقعی بچه ای که بزرگ کرده چیه نیاید می فرستادش پیش ثامر.نکنه طعمه دوم آهیر بهار باشه؟یا رز؟ چرا ثامر به سرهنگ راجع به برسام چیزی نگفت؟
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
بله دقیقا❤️.اما چه انتظاری میشه ازش داشت وقتی که بردیا پسر تنی خودش نیست؟🥲💔 در مورد ثامر هم خب خودش در مورد برسام شک داشت.برای همین مصطفی رو فرستاد.
۴ ماه پیشنیل
20درباره پسر ناتنی واینجور چیزا.وقتی که دیگه قبول کرده بزرگش کنه دیگه نباید چنین فکری یا حسی داشته باشه.یا نباید به خانواده ثامر پناه می داد یا وقتی که داد و بچه هاش بزرگ کرددیگه نباید براش فرقی می کرد
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
بله قطعا همین طوره❤️ البته که سرهنگ باخود شخص بردیا هیچ مشکلی نداره.مشکل اصلیش ثامره! و این وسط بقیه قربانی شدند🥲🥲
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
و اگه یه بک به پارتهای گذشته بزنیم،ثامر اول پیام مصطفی رو دید.وقتی مطمئن شد برسام پیششه،خیالش راحت شد و خودش رو تحویل داد🥲💔
۴ ماه پیشنیل
00حس ثامر قابل حسه.مثل این می مونه که توی باتلاق گیر کرده باشه.هرچقدر دست و پا بزنه بیشتر فرو میره .چقدر ناراحت کننده است که پدر و پسر نمی تونن همدیگر رو ببینن.
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
چه خوب که حس ثامر براتون قابل لمسه❤️🥺سر قرارشون نتونست بره اما به نظرم میتونن به نحوی باهم دیگه دیدار داشته باشن و این به تصمیم برسام بستگی داره🥺❤️
۴ ماه پیشنیل
00آخر بردیا برسام و بهار هم رو ملاقات می کنن یانه؟
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
مشخصه حسابی از دست سرهنگ عصبی شدی😂😂 باید دید چی پیش میاد...❤️
۴ ماه پیشنیل
00به قول بعضی ازبچه هادوست دارم خفه اش کنم یا با تریلی از روش رد بشم.آدم بی عرضه و بی دست وپا.ای کاش ای کاش ثامر و امیرک یجوری قسر در می رفتن یا تبرئه میشدن.این دوتا خیلی مفیدترن تا اون سرهنگ شیربرنج.
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
کاملا موافقم باهات❤️❤️
۴ ماه پیشنیلدا
10میشه یه ترتیبی بدین سرهنگ توی راه برگشت یه تریلی از روش رد بشه یه جوری که قطع نخاع بشه و قدرت تکلمش رو از دست بده؟ لطفا؟ من داوطلبانه حاضرم راننده ی اون تریلی باشم😡
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
شما فقط لوکیشن بفرست تا من راهیش کنم😂 امیر هم باخودمون میبریم😎🦊
۴ ماه پیشنیل
00موافقم اگه کمک خواستی بگو خودم میام
۴ ماه پیشfate
10و ینمیداند برای کدامیک گریه کند
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
منم همینطوور🥲❤️
۴ ماه پیشNiyaz
00چه قلم فوق العاده ای دارین خیلی هیجان به رمان وارد شده بی صبرانه منتظر پارت های بعدی هستم
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام😍 ممنونمم لطف دارید❤️❤️ امیدوارم تا انتها از خوندنش لذت ببرید💫❤️
۴ ماه پیشAlieh
00اوففف خیلی بد شد گناه داشتن ها مرسی بابت پارت طولانی🫶❤️
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
خییلی🥲❤️
۴ ماه پیشهانیه
10عجب اوضاعی بیچاره ثامر بیچاره برسام بیچاره بردیا بیچاره همههههه😕
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
واقعا هم عجب اوضاعی🤦🏻 ♀️🥲 بیچاره امیر بیاد چه قدر شوکه میشه😂
۴ ماه پیشAa
00نیلو جون خوش برگشتی مثل همیشه عالی وزیبا موفق باشی👏🌹🌺
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام عزیزمم😍 مشتاق حضورت بودم❤️ ممنونم از لطفت✨️❤️
۴ ماه پیشمریم
00چقد غم انگیز سرهنگ که آدم خوب و خونسردی بود چرا یهو اینطوری شد؟ درباره طعمه بعدی فقط یه نفر ت ذهنمه اونم امیر چون تنها کسی که باهاش یه خورده حسابداری تو گذشته داشته
۴ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام عزیزم❤️ آدمها هرچه قدر صبور و خونسرد،بالاخره یه روزی و یه جایی صبرشون تموم میشه🥺 و البته به نظرم بردیا هم به دستوراتش تاحدودی عمل نمیکرد.هرچند که بردی هم مجبور بود.🤦🏻♀️
۴ ماه پیش
آزاده دریکوندی
30سرهنگ بهترین کارو کرد.داشتن به بردیا مشکوک می شدن و فشار وارد می کردن در اصل سرهنگ می خواست که فشار پلیس ها بالاخره از روی بردیا برداشته بشه واین تنهاراهی بودکه می تونست ثامرو با پای خودش بکشونه زندان