زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت سی
زمان ارسال : ۹۷ روز پیش
در باز شد و قامت هرماس در آستانهی در ظاهر گشت.
به ناگاه اضطراب و هیجان به جانش رخنه کرد.
هرماس چند قدم جلو آمد و گفت:
- امروز بهت خوش گذشت؟
سورا شانه را روی میز گذاشت و با لبخند جواب داد:
- عالی بود! خیلی عالی! اولش گیج بودم اما واقعا عالی پیش رفت.
هرماس که لباسهای مهمانی را با یک پولیور طوسی و شلوار مشکی معمولی تعویض کرده بود، همانطور دست به سینه به جلو قدم برداشت.
اطلاعیه ها :
🥂اطلاعیه پارت شصتم زاچ🥂
سلام به دردونه های من😽 حالتون چطوره؟
این پارت بلند رو تقدیم نگاهتون میکنم. اگر کم و کاستی داره، یا چیزی خوشحال میشم بهم بگید. این روزا بهتون توضیح دادم، یه خرده به استراحت نیاز دارم و برای همین ممکنه یکم بی نظمی صورت گرفته باشه، اما بازم سعی میکنم پارت های بلندتری براتون قرار بدم.
به هرحال، خوشحال میشم با نظراتتون انرژی بهم بدید=) 🌺
پارت امشب تا دقایقی دیگه گذاشته میشه.
~~~
سورا قشنگ حافظشو از دست داده و حتی با دیدن دوستانش، اونا رو نشناخت...🙂
به نظر شما داخل قبیله و قصر برنادت قراره چه اتفاقاتی بیفته... حالا که دیگه روی زمین نیستن و به دنیای موجودات فرازمینی مهاجرت کردن، به نظر شما چه اتفاقاتی در راهه؟(:🧚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
دادادام... وقت فضولی است🤭😂
۳ ماه پیشAlieh
10اوه عالی بود کنجکاوم چی میشه آیا سورا بچه میاره یا نه آیا بعد اینکه حافظه برگشت بازم عاشقش میمونه🙁🥹❤️
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
انشالله به مرور باهم به این قسمت ها هم می رسیم
۳ ماه پیشمهنا
۲۵ ساله 10عاشقتم ستاره جون ک همش ادمومیذاری تو خماری ب امیدروزی ک ببینمیم بهترین نویسنده بشی البته الانم هستی🤩😍اوخی این دوتام خیلی کیوتن 😬این سوراخیلی نترسه
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
به به🤩 چه آرزوی قشنگی کردی برام شما دختر خانم ممنونم عزیزم لطف داری به من
۳ ماه پیشسورا
10الهی هرماس تب کنه پرستارش تو باشی😂😐 خیلی قشنگ بود ممنونم نویسنده
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم 🤩🤩🤩😈
۳ ماه پیشفاطمه
10به به چه شود😅...
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😈🤭
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😈🤭
۳ ماه پیشهاجر
10واقعا بی نظیره ممنون نویسنده جون ❤
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم قشنگ خوشحالم که خوشت اومده
۳ ماه پیشفاطمه ❤️
20وای ... هرماس که نیست فک کنم اترس سر برسه 😬 عالی ستاره جون ❤️🌹 حالا خوبه تو خوابهاش چیزی از گذشته یادش بیاد نظرت 🤔🤔
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
و هردو باهم سر رسیدند😂😂😂
۳ ماه پیشS
10واای همیشع وقتی میگن فضولی میکنم کسی نمیفهع برعکسش میشه الان سورا میخواد فضولی کنه یهو هرماس سرمیرسه😁😅 عالی مثل همیشه❤️
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
دعواش میکنه یعنی😂🤭
۳ ماه پیشAa
10فضولی خیلی خوبه مخصوصا اونجا👌🤭👏😍
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
آره اتاق به این بزرگی جون میده بگردی 😂👏
۳ ماه پیشمریم گلی
10روز به روز هیجانی تر و پیچیده تر میشه ،واین قلم توانای نویسنده رو مرسونه ،به امید موفقیت های بیشتر ،ممنونم نویسنده جان
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم جانم نظر لطفته. خیلی خوشحال شدم از حسن نظرت 🌺
۳ ماه پیشحدیث
00ای دخترو نگفته بودی جمعه پارت میزاری 😂😂
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
بله بله هدیه بود😁
۳ ماه پیششیطون بلا
00هرماس نگاه کردنشم ادمو اب میکنه🤣😐 عالی بود
۳ ماه پیش
یگانه
10وقت فضولیه😜😂