زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۹۶ روز پیش
***
هرماس با چهرهای درهم رفته و مشتهای گره شده، به کلاغی خیره شد که در دل آسمان پر کشید و از او دور شد.
اخمش را عمیقتر کرد و در حالی که دندانهایش را بر روی هم میفشرد، به سمت عمارت قدم برداشت.
در همان حال با صدای بلندی خطاب به دو گرگش گفت:
- گاس، گانر! بیاید.
دو گرگ که گویی حرفهایش را میفهمیدند، با قدمهای بلند و محکم پشت سر او به راه افتادند.
پس از ورود به
اطلاعیه ها :
🥂اطلاعیه پارت شصتم زاچ🥂
سلام به دردونه های من😽 حالتون چطوره؟
این پارت بلند رو تقدیم نگاهتون میکنم. اگر کم و کاستی داره، یا چیزی خوشحال میشم بهم بگید. این روزا بهتون توضیح دادم، یه خرده به استراحت نیاز دارم و برای همین ممکنه یکم بی نظمی صورت گرفته باشه، اما بازم سعی میکنم پارت های بلندتری براتون قرار بدم.
به هرحال، خوشحال میشم با نظراتتون انرژی بهم بدید=) 🌺
پارت امشب تا دقایقی دیگه گذاشته میشه.
~~~
سورا قشنگ حافظشو از دست داده و حتی با دیدن دوستانش، اونا رو نشناخت...🙂
به نظر شما داخل قبیله و قصر برنادت قراره چه اتفاقاتی بیفته... حالا که دیگه روی زمین نیستن و به دنیای موجودات فرازمینی مهاجرت کردن، به نظر شما چه اتفاقاتی در راهه؟(:🧚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
خب شاید هم حق داشته:)
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
چون از شنیدن خبر کلاغ اعصابش خرد شده...
۳ ماه پیشحدیث
40عیب نداره ولی یه منت کشی از طرف هرماس افتادیم 😂💅
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
هرماس و منت کشی😑 این تایپ سکوت میکنن ولی منت کشی نه
۳ ماه پیشحدیث
10غلط کرده بلند میشم میام شر میکنما 🤣🤝🏻🗿🥲
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😂🤣 حدیث جون خطرناک شدی که؟!
۳ ماه پیشحدیث
00پسره پررو همون ساندار براش بسه 🤣🤣 نه باور کن من ارامم💀🗿 اینطوری نمیشه سورا رو باید سلیطه بار بیارم ☠👊🏻😂
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ساندرا همیشه در حال قالب کردن خودش به دیگرانه🤣 نمیشه اسم شخص خاصی رو روش گذاشت😮💨
۳ ماه پیشS
10بسیار عالی و زیبا😍❤️
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم 🌷😘
۳ ماه پیششیطون بلا
10من وقتی دوستم از دوست رلش عصبیه من پیاز داغشو زیاد میکنم😂👍 عالیه رمانت
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
دقیقا اترس وایب همین رو میده🤣🤣
۳ ماه پیشسورا
10نچ نچ فضولی کار بدیه الان اترس میاد دعواتون میکنه اعصاب مصاب درست حسابیم نداره😂😐
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😂🤔 اترس که همیشه خنثیئه
۳ ماه پیشفاطمه ❤️
10بابت پارت هدیه ممنون عزیزم عالی بود این پارت هم خیلی خوبه 🌟🌟🌟🌟🌟 با اشتیاق منتظر ادامه ش هستم😍
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
خوشحالم که تونستم خوشحالتون کنم عزیزم😘 نوش نگاهت
۳ ماه پیشR
10بنظرت دوتا ادم عصبی و دو بهم زن میتونن در کنار هم زندگی کنن؟😙😂🤌🏻 نیاز به گفته چقدر رمانت بی نظیره؟
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😂😂 کی عصبیه؟
۳ ماه پیشحدیث
00خوشم نیومد صداشو برد بالا 😏👊🏻اترس و نگاه انگار سورا دشمن خونیشه🤣🤝🏻🦍
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
حتما دلیل محکمی پشتش بوده وگرنه بی دلیل اینطور نمیشه🥺✨
۳ ماه پیشفاطمه
00دینگ دینگ اینجاست که هرماس با عصبانیت وارد میشود 🤣 بیچاره سورا اترس دل خوشی از سورا نداشته چقدر کیفور شد هرماس سورا دعوا کرد حالا باید دید اترس با جاسوس چه میکنه آیا گیرش مینداز 🤔
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
کنجکاوی کار دستش داد دخترک🥺 ولی خب.. باید ببینیم چه میشه
۳ ماه پیشAa
00کدوم گروه خوبن فولگورها یا برنادتها؟ممنون زیبا بود👏🌹
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
در طول داستان مشخص میشه عزیزم ممنونم از همراهیت💫
۳ ماه پیشAsal
20ولی قبول میکنم اینبار سورا مقصر بود😂😑
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
دخترمون کنجکاوه خب مثلا اتاق نامزدشه
۳ ماه پیشAlieh
00اوه شط اترس وارد میشود😂😂 عالی بود پارت
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
اترس پیش به سوی جنگ😁💫
۳ ماه پیشنیلوفر ابی
00سورا کارش اشتباه بود ممنون عالی بود
۳ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
سورا شخصیت پر انرژی و کنجکاوی داره، برای همین همیشه دچار دردسر میشه😂
۳ ماه پیش
یگانه
10هرماس یکم زیاده روی کرد...