پارت هشتاد و پنجم

زمان ارسال : ۱۸۳ روز پیش

دست‌هایش را دو طرف سر دلارا گذاشت.نگاه‌ پر معنایش را با نخ‌ِ غم به چشم‌های نم‌زده دلارا وصله‌زد.

_میشه امشب در‌مورد هیچ‌چیز و هیچکس حرف نزنیم؟به نظرم هردوتامون به‌اندازه کافی درمونده هستیم!

بردیا پالتو دختر را از روی زمین برداشت.گرد‌وخا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید