پارت نود و پنجم

زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

***
سردین اطلاعات را منتقل کرده بود. هک کردن لپ‌تاپ میشل برای سردین، مانند نصب وارزون روی سیستمش بود.
همان‌قدر آسان، همان‌قدر بی‌اهمیت.
جنازه پرفسور را به کمک رستاک از سالن خارج کرده و درون صندوق عقب یکی از ماشین‌ها پنهانش کرده بودند.
نگاه سردم را به خون‌های روی زمین دوخته و طی را درون سطل آب می‌شستم و هربار رنگ آب سطل، بیش از پیش به رنگ خون در می.آمد.
هم‌زمان رو به

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Maedeh_pcy

    ۲۳ ساله 10

    وای خدای منن🤯😭💔

    ۲ ماه پیش
  • پریا

    140

    با اجازه برا جمله اخر رستاک من رگ میزنم

    ۵ ماه پیش
  • M.h

    30

    منم باهات بیام تنها نباشی؟🥹

    ۳ ماه پیش
  • پریا

    30

    بیا بیا🙂

    ۳ ماه پیش
  • Ara

    30

    جدا نیاز دارم یه وقتی همه کله رنگیا دور هم جمع بشن فریاد و آیوار و ویونا

    ۴ ماه پیش
  • اسما

    30

    درک عمیق که کشیده خیلی سخته امیدوارم همه این عمل برای جبران شه 😭😭😭😭😭😭

    ۵ ماه پیش
  • Fateme

    120

    کاش میشد رستاک و بغل کنم بهش بگم که درسته هیچ وجه اشتراکی نداریم اما اینو میدونم که با کله رنگی دیگه همه چیز رنگی میشه پس حتی اگه پایان این قصه خوب نباشه ولی برای رستاک رنگی تر از همه چیز میشه

    ۵ ماه پیش
  • ستی

    50

    عررر واییی خدا من الان دربرابر اینا باید چیکار کنمم؟من دارم اینجا عر میزنم اون جمله اخرشش من میمیرم برای اینابرای جمله ی آخرش میمیرم مرجانن تو فوق العاده ای تو کاری میکنی که ما همه احساسات رو درک کنیم

    ۵ ماه پیش
  • حدیث

    30

    حرفی ندارم برای گفتن در برابر این حجم از درد رستاک و حرف اخرش، لنتی🥲🥲🥲🥲💔💔💔💔

    ۵ ماه پیش
  • فریماه

    20

    پارت خوب قبلی رو این پارت شست برد من الان اینجوری ام که تا قیامت دل من گریه می خواد

    ۵ ماه پیش
  • فریماه

    60

    مامانشو میخواسته ولی مامانشو کشتن نتونست کاری کنه

    ۵ ماه پیش
  • Black blue

    120

    خیلی سنش کم بوده برا این حجم از درد برای این حجم از شکنجه،فک کن دختری که دوسش داشتی تو بچگی جلو چشت بمیره،مامانتو بکشی،عزیزترین***عشقتو بکشی بعد نتونی کاری کنی نتونی جلوی این اتفاقا رو بگیری...

    ۵ ماه پیش
  • Rahii

    120

    خیلی دردناک بود:) دلم میخواد رستاکو بغل کنم بگم تموم شد همشون تموم شده چیزی نیست پسر:)

    ۵ ماه پیش
  • Parya

    31

    بمیرم برات رستاک چقدر درد کشیدی 😍😍

    ۵ ماه پیش
  • Kara

    40

    وواییی چقدر دردناک بود برای یه بچه ده ساله .ولی من بیصبرانه منتظر یه پارت از آیوار و سردینم خیلی دوست دارم باهم یه مکالمه داشته باشن....

    ۵ ماه پیش
  • Morana

    90

    بی صبرانه منتظر وقتیم که رستاک انتقام خودش و دوستاش رو بگیره و همون پیرانایی که ازش ساختن رو بهشون نشون بده

    ۵ ماه پیش
  • بازمانده ی پیرانا

    40

    چه دردناک بود هی

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.