زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت هجده :
ساندرا... دستیارِ احمق مادرش!
نگاه غضبانکش را از نوک کفشهای سفید و پاشنه ده سانتی دخترک بالا برد تا به شلوار جذب مشکیاش رسید و سپس پیرهن سفید رنگش...
با جدیت به صورت رنگ باختهی او خیره شد و زیر لب غرید:
- توی این اتاق چه غلط ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Najme
00ساندرا دیگ کدوم خریه این بوزینه بخواد حسودی کنه و خواستار هرماس باشه با من طرفه هاا گفته باشم😡🤨😁