زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۱۱۰ روز پیش
دستانش را محکم میان تار موهایش فرو برد و دندانهایش را بر روی هم فشرد...
کلافه بود!
حسش به او میگفت که به زودی روی خوش زندگی ورق برمیگرداند و روزهای سخت، از راه میرسند. اترس با کمری صاف و دستانی که از پشت درهم قلاب شده بود، همچنان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اطلاعیه ها :
🥂اطلاعیه پارت شصتم زاچ🥂
سلام به دردونه های من😽 حالتون چطوره؟
این پارت بلند رو تقدیم نگاهتون میکنم. اگر کم و کاستی داره، یا چیزی خوشحال میشم بهم بگید. این روزا بهتون توضیح دادم، یه خرده به استراحت نیاز دارم و برای همین ممکنه یکم بی نظمی صورت گرفته باشه، اما بازم سعی میکنم پارت های بلندتری براتون قرار بدم.
به هرحال، خوشحال میشم با نظراتتون انرژی بهم بدید=) 🌺
پارت امشب تا دقایقی دیگه گذاشته میشه.
~~~
سورا قشنگ حافظشو از دست داده و حتی با دیدن دوستانش، اونا رو نشناخت...🙂
به نظر شما داخل قبیله و قصر برنادت قراره چه اتفاقاتی بیفته... حالا که دیگه روی زمین نیستن و به دنیای موجودات فرازمینی مهاجرت کردن، به نظر شما چه اتفاقاتی در راهه؟(:🧚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
اَترس هرچقدر هم حسوده ولی بازم زیر زیرکی حواسش به سورا هست🥺😁بچه ی خوبیه
۴ ماه پیشفاطمه ❤️
00چاره ای نیست دیگه سعی میکنم با هم کنار بیایم😉
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
🫂😚😬
۴ ماه پیش*.....*
10فقط محض خنده گفتم منظوری نداشتم وگرنه به مهارت شما تو نویسندگی شکی وجود نداره امیدوارم ناراحت نشده باشی💚که اینطور نکنه داداشن؟بعد با هندی بازی معلوم شه اخرش هم موقع مرگ یکی شون میفهمن؟😧وای نمیرن😂😂
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
نه عزیزم ناراحت چرا نظرت رو گفتی😁😁💕💕 نمیدونم هر احتمالی ممکنه🤭 نکنه هرماس پدرش باشه🤣🤣...
۴ ماه پیشR
20امروز بهترین روزه هم پارت خوشگل گرفتیم هم رئال مادرید قهرمان شد هم پرسپولیس مگه میشه ای خدا😂💃💃🤍 تچکر پارت خیلی خوبی بود🦋
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
به به. تبریک میگم قهرمانیتون رو😘✊✊ بچه های استقلالی هم ناراحت نباشید انشاالله دوره بعدی🙂 خوشحالم که خوشحال شدی 💫
۴ ماه پیشR
10توی آسیا سرخابی ها باهم...!🤝🤍
۴ ماه پیش*.....*
10میگم نکنه یک جاسوس دست و پا چلفتی اومده تو و با کله رفته تو دیوار؟؟. الهی😕😂 اوا هرماس عاشق شده؟ یک سوال اترس چرا انقد رو هرماس حساسه؟خیلی کنجکاوم بدونم. این پارت عالییی بود🔥😉
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
نه بابا یعنی انقد بی هدف بنویسمش که یکی با کله رفته تو دیوار و شاهزاده رو از اتاقش بیرون کشونده؟🤣🤣🤣 من بیشتر برای سورا می ترسم.
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
خب چون رفیق روزای سختشه و البته دلیل این وابستگی توی یه پارت از آینده مشخص میشه😚 اترس و هرماس جریانات خودشون رو دارن
۴ ماه پیشS
10عالی خیلی زیباست رمانت مشتاقم زودتر قسمت بعدیشو بخونم😍 ارزوی موفقیت بیشتر برای نویسنده عزیز❤
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
به به مخاطب جدید😁✨ ممنونم قشنگ جان، خیلی ذوق کردم که میخونی و کامنت میذاری💫🙏
۴ ماه پیشفاطمه
10وایی خیلی کنجکاوم ببینم چی شده، نکنه برای سورا اتفاقی افتاده🥺، و حس هرماس به سورا رو دوست دارم درسته هنوز اتفاق خاصی نیافتاده ولی حسم میگه رابطشون خیلی قشنگ خواهد بود🫠👌
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
آره باید ببینیم چی شده... نکنه اتفاقی برای کسی افتاده باشه و... یکمم ترس داره😬 آره هرماس بیچاره توی پارت بعدی خیلی اذیت میشه:)
۴ ماه پیشگرگین
10موجود حسود!حسودی بزرگتر از اترس نیست:)راستی من همون روزیکه سورا اینا رفتن کافه میخواستم بگم روپیشخدمت کراش زدم بعد گفتم همه رو هرماس و اترس کراش میزنن من رو پیشخدمت؟نگفتم.الان دیدم انتخابم درست بوده؛)
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
اترس هم دوست نداره رفیقش رو با کسی شریک بشه🙃 اون پیشخدمت همون وایلدر بود😁 پس حست درست بوده چون این بشر بسی کراشه
۴ ماه پیشمریم گلی
10یقین دارم که هرماس از سورا خوشش اومده ،ممنونم نویسنده
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
نمیدونم، شاید🤪 ممنونم ازت گلم
۴ ماه پیشAa
10احتمالا جاسوس بوده که اینجوری میاد تو قصر ممنون جالب بود👏🌹
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
شاید😶 همه که به خون اینا تشنهان 🤣 باید مواظب خودشون باشن
۴ ماه پیشحدیث
20وای بد جا تموم شد نمیخوای پار هدیه بدییی🤧🤧🤧
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
عزیزم فردا پارت میذارم💫
۴ ماه پیشسورا
10قشنگ و زیباست🙂❤️
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
تشکر عزیزدلم خوشحالم که خوشت اومده 🤩
۴ ماه پیششیطون بلا
20چ قشنگ اومایگاد کاش مثل سورا دوتا جذاب سر من دعوا میکردن💅🏻😔 حالا اخر با این همه فانتزی ما یهو میبینی سورا میره با اترس هر چیزی قابل امکانه😂💅🏻
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
🤣🤣 بقیه قبایل میخوان سورا رو بکشن که طفلک فقط هرماسه که واسه یه دلایلی با سورا راه اومده😁
۴ ماه پیشیگانه
10کم کم وارد بخش اصلی میشیممم 💕 فضای داستان رو بهتر توصیف کن حس میکنم یه ریتم خلاصه واری داره هر پارت
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
بله بله😁🌿 عزیزم تا جایی که امکانش رو داشته باشه حتما توصیف میکنم. ریتم خلاصه وار به احتمال زیاد برای زاویه دید هست. دانای کل اتفاقات رو توضیح میده
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
و به همین سبب شما فکر میکنی که داستان خلاصه واره، اما این نوع زاویه دید بیشتر توضیحی هست و گاها میشه توصیفاتی بینش انداخت. (چون سوم شخص توضیح میده)
۴ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
اما باز هم سعی میکنم همه چیز رو بهتر توصیف کنم😘 البته بخش های اصلی بیشتر توضیح داده شدن و چیزهای اضافهای که لازم نبوده کمتر
۴ ماه پیش
فاطمه ❤️
10ممنون ستاره جون ♥️ اترس حسود، پسرم انقد حسود نوبره والا