زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۱۶۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
دستانش را محکم میان تار موهایش فرو برد و دندانهایش را بر روی هم فشرد...
کلافه بود!
حسش به او میگفت که به زودی روی خوش زندگی ورق برمیگرداند و روزهای سخت، از راه میرسند. اترس با کمری صاف و دستانی که از پشت درهم قلاب شده بود، همچنان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه ❤️
10ممنون ستاره جون ♥️ اترس حسود، پسرم انقد حسود نوبره والا