پارت شصت

زمان ارسال : ۱۲۶۳ روز پیش

نسیم دست روی گونه‌هایش می‌کشید و نگاهش به مهدخت بود...
- بله خودم هستم.
- کجا؟!
هرلحظه نگرانی بیشتر در چهره‌ی مهدخت دیده می‌شد و دست‌هایش به لرزه افتاد.

- بله... بله الان میام. چشم.
تماس را قطع کرد و آشفته روی لبش زبان کشید و به نسیم گفت:« بدبختیای من
یکی د
1393
277,773 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نرگس

    00

    سپهر بهش میاد ادم خوبی باشه

    ۳ سال پیش
  • نازنین

    ۱۹ ساله 91

    مرسیییییی عالیهههههه نگار جون 😘😘😘فقط اون جاهای خالی واسه چیه؟

    ۳ سال پیش
  • بنده خدا

    170

    ای بابا! چرا هی این قدر بین خط ها فاصله هست؟واقعا تو رفاقت پری موندم😑نسیم ب این خوبی ک ب خاطرش زنگ میزنه ب کسی ک تازه عقد کرده و شاید دیدش نسبت ب نسیم هم عوض بشه بعد پری میونه ی نسیم و عشقش رو بهم زد

    ۳ سال پیش
  • رهایی

    130

    وای چقد پری آشغاله مهدخت کم مشکل داره ک حالا باید حواسش ب پری هم باشه

    ۳ سال پیش
  • آرام

    110

    مرسی عالی بود فقط اون جاهای خالی واسه چیه 😁

    ۳ سال پیش
  • الناز

    140

    چرا تا نصفه هیچی ننوشته پارت قبلی هم اینطوری بود☹واسه همه اینطوری بود؟

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید