زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت سیزده
زمان ارسال : ۱۷۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
به چشمهای تیره و ریش جوگندمی و مرتب پیرمرد مقابلش نگاهی انداخت و زمزمه کرد:
- ممنونم آلبرت!
ریجینا در حالی که پیشبند _کرم قهوه ای_ رنگش را از دور کمرش باز میکرد، بر روی نزدیکترین صندلی نشست که صدای هشدارگونهی آلبرت بلند شد:
- ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زری
10خیلی جالبه واقعا