پارت سیزده

زمان ارسال : ۱۱۷ روز پیش

به چشم‌های تیره و ریش جوگندمی و مرتب پیرمرد مقابلش نگاهی انداخت و زمزمه کرد:

- ممنونم آلبرت!

ریجینا در حالی که پیشبند _کرم قهوه ای_ رنگش را از دور کمرش باز می‌کرد، بر روی نزدیک‌ترین صندلی نشست که صدای هشدارگونه‌ی آلبرت بلند شد:

- ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید