زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت دوازده :
سورا دستانش را اطراف پاهای لرزانش حلقه کرد و چشمان گرد شدهاش را در اتاق چرخاند. همهچیز برایش غیرقابل باور بود!
حس پرواز در آسمان، فرود آمدن، یک اتاق سلطنتی و در نهایت چشمانی به رنگ خون؛ اما متعلق به یک انسان!
لبهای خشک شدهاش را به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هانیس
00عالئییی