پارت نود و سوم

زمان ارسال : ۱۰۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

_همین کارو می‌کنم.

صدای تانیا باز هم لرزید اما مانع ریزشش اشک‌هایش شد.

_بهتره بذاریم استراحت کنه. بریم صبحانه بخوریم. دلم اسپرسو می‌خواد!

تانیا به محمدرضا لبخند زد. وجود او باعث می‌شد بدبختی‌هایش را هر چند برای دقایقی، فراموش کند ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.