پارت صد و ششم

زمان ارسال : ۲۴۱ روز پیش

مایک پاکت سیگاری از جیب خارج کرد و با گرفتن نخی میون لباش نگاهش و داد به من.

پاکت و گرفت طرفم:

- می‌کشید قربان؟؟

سری تکون دادم:

- رخشا از بوی سیگار بدش میاد.

لبخند ملیحش از چشمم دور نموند.

فندک زیپو رو روشن ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید