پارت هشتاد و نهم

زمان ارسال : ۹۹ روز پیش



شمس آب دهانش را فروداد اما تصمیم گرفت یک بار دیگر شانسش را امتحان کند.


- دو روز هم باشه می‌شه.


فرمانده به او چشم‌غره رفت.


شمس با نگرانی گفت:

- خواهش می‌کنم اجازه بدید قربان. من ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید