زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت چهارم :
سورا و نسترن نیز موافقتشان را اعلام کردند و هاکان، ماشین را به سوی مقصد گفته شده به حرکت در آورد.
سورا در حالی که نمیتوانست ثانیهای از آن افکار آزاردهنده فاصله بگیرد، سرش را به شیشه چسباند و به جریان قطرات ریز باران روی شیشه خیره شد. قطرات ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هانا
10خیلی خوبه