پیانولا به قلم مرجان فریدی
پارت پنجاه و دوم :
دم در خانه که ماشین را نگهداشت مامان با نگرانی خیلی زود به همراه نیلای از ماشین پیاده شد، خواستم پیاده شوم که پیشدستی کرد و مقابل درب ماشین ایستاد و به سمتم خم شد.
نگاه پر مهرش را نثار روح و روانم کرد و زمزمه کرد:
-قربونت بره مادر، مراقب خودت باش، پیاده نشو یه وقت بابات رو در و همسایهها نبینن.
تلخند زدم، هنوز هم نگران همسایهها بودند؟ نگران حرف مردم، نگران اخمهای بابا و
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۴۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه
10از اونجایی که این بیماری بیماریه که از ترومای بچگی ایجاد شده فرد اگه کسی رو لمس کنه دچار تشنج و حمله عصبی میشه
۳ هفته پیشN
10عالی
۳ ماه پیشمحیا
00ای خدااا از اینکه میکائیل هیچی نمیدونه و به خزان توهین میکنه حرصم میگیرههه چرا نمیپرسه ازش اخهه
۳ ماه پیش
00💚💚💚
۳ ماه پیشرها
50دارم جون به لب میشم بابا بیا بهشون بگو دردتتتتت چیه بگووو دیگهههه
۳ ماه پیشاسرا
00🙏
۳ ماه پیشN
00👌💔
۳ ماه پیشلیلی
30واقعا چه حقیقتی بوده چه رازی بوده که خزان بدبخت انقد زجر کشیده!؟چیو نباید خانواده اش بفهمن؟! مرسی عالی بود خانم فریدی💙
۳ ماه پیشعاطی
10واییی
۴ ماه پیشFaezeh
50هوووف همچی زیر سر باباشونه...اون بوده که باعث شده خران اینهمه سال سختی بکشه آخر عمرش تازه فهمیده اشتباه کرده و اومده جبران کنه که دیگه نتونسته... شاید اینکه میگن زن باباشون شده همش نقشه بوده!!!
۸ ماه پیشFaezeh
30چه عجب ما دیدیم نیلای به خزان لبخند زد.... حتما باید میدید که چطور باهاش رفتار میکنن و همون دختر عموش راز نگه دارش نیست و فقط خزانه که میتونه پشتش باشه تا باهاش خوب رفتار کنه؟؟؟!
۸ ماه پیشFaezeh
30خزانی که پیش خودش فکر کرده بود دیگه میکائیل عوض شده واییییی زهی خیال باطل😶😶😶 خنده های دردناک و عصبیش🥲
۸ ماه پیش
آیرین
00میگم اگه میکائیل به کسی دست بزنه چی میشه ؟؟؟