پیانولا به قلم مرجان فریدی
پارت پنجاه :
در حالی که با پایم به ظرف و ظروف های شسته شده بر روی رو فرشی لگد می زدم فریاد زدم:
-یه عده آدم بی وجدان دور هم جمع شدید کاری کردید نزدیک به هشت سال بابام تورومم نگاه نکنه!
هم زمان با خشم رو به چشمان خشمگین و بهت زده مادرجان فریاد زدم.
-دلت خنک شد وقتی زیر گوشش نشستی خوندی که دخترت بد کاره است؟ حالت خوب شد وقتی زد تو گوشم؟
زن عموهایم سعی می کردند جلویم را بگیرنهد اما چنان دی
مطالعهی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نگیس
60وای میکاییل هیروی من😔😂😂
۱ ماه پیشفاطمه
00چرا دلم اینقد خنگ شد؟🙄🥲
۲ ماه پیشBehnaz
00میکائیل دمت گرم
۲ ماه پیشیلدا جسور
50چقدر حس قشنگیه پناه داشتن
۲ ماه پیشZYNB
111واقعا افتخار میکنم به وجود نویسنده خوبی مثل شما از خوندن رمان هات سیر نمیشم امیدوارم بمونی برامون زیبا🥹💙
۳ ماه پیشFamakakh
00ای داد بیداد🙃
۳ ماه پیشFati
۱۹ ساله 120میکائیل❌️ تستسترون✅️
۳ ماه پیشمحیا
70میکائیل با چندتا جمله کل جمع و تخریب کرد
۳ ماه پیش
101یعنی خوشم میاد با خونسردی همه چیو حل می کنه لعنتی خوب 😂
۳ ماه پیشرها
70این کارو نکن با ما ما قلبمون ضعیفه میترکیمااااا اونوقت کی پاسخگووعه
۳ ماه پیشRoza
00وااااااییییی انگده ذوق کردم چندبااااار خوندمششش میکائیل دمت گررررررررررررررررررم
۳ ماه پیشفیونا
100جوری که ب خاطر رفتار فک و فامیل خزان و اون عمه خانوم و بچه هاش با خزان حرص خوردم، واسه هیچ چیز دیگه تو هیچ رمان دیگه ای حرص نخوردم:)اون تیکه آخر پارت خیلی قشنگ بود.شخصیت میکائیل و خیلی دوست دار م🫶🏻
۳ ماه پیشNegar
10خباثت عمه خانم &..;&..;&..;&..;&..;&..;***پیرانا ،آلفرد زندگی سیگاری و درکل هرکسی که تو سازمان وجود داشته و خواهد داشت
۳ ماه پیشBahar
11پرفکت👌
۳ ماه پیشفاطی
10واییییی ذوقققق
۳ ماه پیش
فائزه
70تا عمق وجودم خنک شد