شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و هفتم :
خزال بدون آن که نگاهش کند سرجایش نشست و دستی تکان داد تا خدمتکار برود.
غرورش داشت میشکست و ابهتش زیر سوال میرفت.
میترسید از روزی که دلنیا جایش را در عمارت بگیرد و همه این ها را از چشم زانا خان میدید.
به اتاقش برگشت تا کمی است ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Hadis
۲۱ ساله 00خب اینجاست میگن خود کرده را تدبیر نیست خزال خان دستت زانا خان هم درد نکنه