پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۲۰۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
***
در تب میسوختم؛ حسش میکردم از درون داغ و از بیرون تکهای یخ بودم. تمام جانم میلرزید و گویی میخواست تمام آنچه را تجربه کردهام، همچون سم از بدنم خارج کند. حجم سنگینی از پتو را دور خود حس میکردم امّا ذرهای تاثیر نداشت، تنها از سرما میلرزیدم و تمامی دندانهایم به هم برخورد میکردند و فکم نیز همچون تنم میلرزید. نجوایی را نزدیک به گوشم میشنیدم:
_تحمل کن، خوب می شی.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Ara
30ولی من هنوزم هر نوقع حرف هامور میاد اشکام میریزه....
۴ ماه پیشریحانه
20زندگی زیباست 😂
۷ ماه پیشپریا
90لامصب رستاک خیلی خوبه با همه ی حرفای قشنگش به ویونا قابلیت مردن دارم
۷ ماه پیش..
110آیوار کجاستتت من پارتای آیوار و سردین ورستاک و میخواممم
۷ ماه پیشAynaz
۲۱ ساله 50هامور عزیزم چرا انقدر دردناک مردی آخه🥺😭 نویسنده عزیز رحمو مروت کو؟
۷ ماه پیشHadis
160ولی رستاک ماشینی خیلی رو مخمون بوداا خداروشکر که از این به بعد رستاک واقعیو میبینیم همونی که از زمان خیمه روش کراش زدیم😌💘
۷ ماه پیشmali
70پروانه آبی پیرانا 😍😍😍😍
۷ ماه پیشsetayesh
140وایییی چه جای حساسی تموم شد رستاک نگران شدنش هم کشته میده واییی من این رستاک و میخواستماااا هیز بککککککک
۷ ماه پیششیداا
70جاااان ناله کنید رستاک ایز بک
۷ ماه پیشحدیث
۱۹ ساله 20من چجوری تا یه هفته دیگه تحملللل کنمممممم خدااا😭 وای خیلی قشنگههه همه رمان هات قشنگن این بیشتررررر
۷ ماه پیشاسما
20من الان استرس اومدن اونا عضویت رو داشته باشم یا برای دردهای پیرانا گریه کنم یا برای نجاتش بخندم 🤯🤯🤯🤯مرجان من الان هنگ کردم لطفاً یه راهنمایی بکن 😕😕😕😕
۷ ماه پیشدرسا.
96حس میکنم آیوار و آروان و سردین اومدن:))
۷ ماه پیشMelika
50تورو خدا یه پارت نصفه بهمون هدیه بده مرجان🥲😊
۷ ماه پیشنیلان
۱۷ ساله 61چقد گلگلیی شدم سر این پارت خیلی خوب بود لعنتی پروانه آبی پیرانا
۷ ماه پیش
Kosar
30چقد حرفهای رستاک درد داشت چقد سختی کشیده 💔😭