آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت صد و بیست و ششم
زمان ارسال : ۲۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
با نوک انگشتانش، روی میز ضربه میزد.
پایش نیز ضرب گرفتهبود.
با دیدن ژورنالها، به قدری عصبانی شدهبود که هیچ نفهمید خود را چطور به زندان رسانده است.آهیر، پایش را فراتر از حد خود گذاشتهبود. بردیا به وضوح احساس میکرد؛کسی دست رو نقطه ضع ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رومینا
۱۵ ساله 00«مامان من عاشق یه خلافکار شدم» خدایی آهیر یه لول دیگس لامصب:)))))))