پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۹۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

دلنیا نگاه جدی و پر از غمش را میان همه گرداند و در نهایت کنار سمیه نشست.

حوصله هیچکس را نداشت...

کاش مراسمی در کار نبود؛ هیچکس نیامده بود آن غم بزرگ را شریک شود.

سمیه محکم روی سینه‌اش می‌کوبید و دلنیا می‌ترسید که بلایی سرش بیاید. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید