شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و سوم
زمان ارسال : ۲۶۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
فوزیه اخمهایش را در هم کشید.
- میدونی که اصلا داری چی میگی؟ من عمهشم باید اینجا باشم...
دخترش خودش را به او رساند و از پشت بازوی مادرش را گرفت. زبان مادرش همیشه تند بود و میدانست همهشان را بدبخت میکند.
فوزیه آنقدر از اتفا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
10همه اینادردسرنشه برای دلینا