پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۱۹۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

فوزیه اخم‌هایش را در هم کشید.

- می‌دونی که اصلا داری چی میگی؟ من عمه‌شم باید اینجا باشم...

دخترش خودش را به او رساند و از پشت بازوی مادرش را گرفت. زبان مادرش همیشه تند بود و می‌دانست همه‌شان را بدبخت می‌کند.

فوزیه آن‌قدر از اتفا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید