پیانولا به قلم مرجان فریدی
پارت چهل و دوم :
عمه خانوم نیشخد زد و زمزمه وارانه گفت:
-چه جوری میخواید حلش کنید؟حابیل گفت با دکترت حرف زده و مسئله جدیه!
با حیرت نگاه خیسم را به حابیل دوختم،هول شده از جایش برخاسته بود.
-که...حابیل گفت!
با بغض نگاهم خیره نگاهش کردم و با تاسف برایش سر تکان دادم.
هم زمان با سرعت به سمت پله ها دویدم.
همان طور که از پله ها بالا میرفتم صدای حابیل را میشنیدم.
-خزان...صبر کن.
با گریه اش
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Mobina
10اششککک 😭😭
۱ ماه پیشSarina
00خزانمممم
۲ ماه پیشعسل
00عالییییی
۴ ماه پیشحدیث
30اخ مرجانی خودم داغون با این صدا فک کنم بمیرم😭💔
۹ ماه پیشمریم گلی
60به امید روزی که خزان از این همه تهمت و بهتان نجات پیدا کنه وواقعیت برای همه مشخص بشه
۹ ماه پیشDeniz
10خزانم....🥺
۹ ماه پیشمحدثه
30خدایا زودتر همه رازا فاش شه بفهمیم چی شده من طاقت ندارمم
۹ ماه پیشSaniya
70یک نفر:چند بار به این اهنگ گوش دادی؟من:اها.
۹ ماه پیش
لینا
10خوب