پارت صد و شانزده

زمان ارسال : ۱۷۴ روز پیش

نور آفتاب از پشتِ پنجرهِ کوچکِ اتاق به داخل سرک کشیده‌بود.گویا هدفش چشمان دلارا بود!دختر با احساس قلقلک در پشت پلک‌هایش،چشم‌هایش را باز کرد.

برای یک ثانیه کوتاه توانست صورت بردیا را ببیند.چرا که پرتو‌های خورشید مستقیما او را هدف گرفته‌بودند! آ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید