آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۱۶۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 20 دقیقه
چشم های آلاء پر تردید بین چشم های دودو زن مادرجون و پر از کینهی زینب میگشت. او هرگز محراب را نخواسته بود، همانطور که محراب او را نمیخواست ،این عمه بود که اصرار کرد و دوخت و بر تنشان کرد و آنها هم قبول کردند اما هیچ وقت با هم بد تا نکرده بودند. محراب خودش اصرار به رفتن داشت.
اما این وسط چیزی بود که او نمی دانست. جانش داشت بالا می آمد. پر اضطراب نگاه خیسش را می گرداند. منتظر بود، کسی جواب