آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۲۰۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 16 دقیقه
(تیام)
دیروز که به ملاقات مادرجون رفته بودم. صدایم کرد و خواست بعد از مرخصیاش از بیمارستان به دیدنش بروم. گفت میخواهد موضوعی را با من درمیان بگذارد. و من از دیروز تا همین امروز دلم مثل سیروسرکه میجوشید.
نکند از اینکه مرا دور و بر نوهاش میدید شاکی بود؟ اما برق چشمان و رضایت چشمانش انکارنشدنی بود. من میدیدم وقتی سر به سر آلاء میگذارم یا وقتی کنارش میایستم چطور با محبت نگاهمان م