آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت سی
زمان ارسال : ۲۰۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 18 دقیقه
هنوز مرا ندیده بود و من نمیخواستم آنچه عمه در گوشش میخواند با دیدن من این وقت از صبح در ماشین تیام در حالیکه مادرجونم روی تخت بیمارستان است و بازویم اسیر دستان او، به اشتباه تعبیر شود. سریع سمتش برگشتم:
- میشه بری یه جا دیگه پارک کنی؟
با تفریح نگاهم کرد:
- اخ اخ اخ ایشون اقا مصطفی بابای مریم نیست؟
با استرس خواهش کردم:
- میشه بریم از اینجا؟
با خیال راحت تکیه داد و با
مریم گلی
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
تیام خیلی قشنگ جواب زینب رو داد ،دمش گرم ،خیلی قشنگ بود ،ممنون یسنا جان