پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۲۲۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 20 دقیقه

و تیام میدانست که از دیدن آلاء کنارش در این وقت از نیمه شب، چه قضاوتی خواهد شد. به آلاء نگاه کرد و با دیدن رنگ پریده‌اش تشر زد:
- چه خبر؟ این چه رنگ و روییه. خبط و خطایی کردی و ما خبر نداریم؟
پوزخندی روی لب آلاء نشست و به قدم‌های زینب که داشت نزدیک می‌شد، خیره ماند:
- نمیدونی چه جنگ اعصابی انتظارمو میکشه...
تیام از ماشین پیاده شد تا با زینب سلام و احوال پرسی کند و دلیل با هم بو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.