آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۲۲۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 20 دقیقه
ترس کمترین واژه برای بیان احساسم بود. قبل از آنکه بتوانم گوشیام را پنهان کنم از دستم چنگش زد و باتریاش را در آورد و در جیبش گذاشت و باز هم فشاری به پهلویم وارد کرد.
از شدت ترس چیزی از دلم کنده و به بیرون سر ریز شد. دهانم قفل کرده بود و هوا هم به سختی از مجاری تنفسیام عبور میکرد.
با فشار دستش به جلو پرتاب شدم . چشمی دور و اطراف گرداندم به امید کسی که یاریرسم باشد و هیچ کس نبود. ا
مریم گلی
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
الهی گیسو خدا ازت نگذره ،تو یه شیطان تمام عیاری ،این قدر موقع خواندن رمان دستامو فشار دادم،خدایا خودت نجاتش بده ،ممنونم یسنا جان