شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت شصت
زمان ارسال : ۲۷۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
- آره منم شنیدم، باباش به زور فرستادش خونش.
دیگری نچ نچی کرد.
- الان پسر بیچاره هم قاتل شد، خدا میدونه کجاست.
دلنیا با عصبانیت سر برگرداند و نگاهی به جمعشان انداخت و با دیدنش همه سکوت کردند.
نگاهی به تک تکشان انداخت.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نفیسه
00خیلی رمانت قشنگه