آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۱۸۹ روز پیش
دختر ناگزیر سوار ماشین شد.بردیا سپر پژو را سمت جدول شوت کرد و پشت فرمان نشست.دلارا به در چسبیده.از شدت سرما یخ زدهبود اما نمیخواست در مقابل بردیا بروز بدهد .روی صندلی چمباتمه زد و دستهایش را بین هر دو پایش گذاشت تا گرم شود.بردیا با دیدن لبهای کب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اطلاعیه ها :
به مناسبت ۲۰۰۰تایی شدن لایکهامون،
پارت هدیه داریم😍❤️
پس حتما حواستون باشه که هر دو پارت رو بخونید❤️✨️
🎁🎊پارت ۱۵۴ و ۱۵۵ 🎊🎁
سلام سلام✨️ امیدوارم حال دلتون عالی باشه❤️ امشب بعد از مدت ها،پارت هدیه داشتیم😍
باید بگم که پارت امشب،آخرین پارت هدیه رمان بود و تا انتها رمان دیگه هیچ پارت هدیه ای نخواهیم داشت❤️✨️ (انءشاء الله اگه خدا بخوااااد آخرین گلوله تا پایان مردادماه تموم میشه😁❤️)بنابراین لطف کنید و پارت های امشب رو با نظرات قشنگتون حسابی تحویل بگیرید😍😍
حقیقتا انقدر انرژی ها و بازدید افت کرده که دیگه نمیدونم باید چی بگم🥲😔 و حتی علتش هم نمیدونم🥲💔جالبه بدونید آخرین گلوله ۱۴۱۰ دنبال کننده عزیز داره اما با این وجود بازدید این پارت های اخیر بین ۲۰۰ تا ۳۰۰😭 و خب چند ماه پیش بازدید ها ابداً اینجوری نبود و میانگین هر پارت ۱۰۰۰ تا بود😔 با این وجود سعی میکنم روحیه امیرسام گونه داشته باشم و بگم عیب نداره...🤣❤️😁
در نهایت از تک تک عزیزانی که همراه آخرین گلوله بودند و با حضور گرمشون به من انرژی می دادن،بی نهاااایت سپاسگزارم❤️❤️تک تکتون برام خیلی عزیز و ارزشمند هستید😍❤️
پارت های امشب نوش نگاه پرمهرتون✨️امیدوارم حسابی لذت ببرید🌹حتما هم توجه کنید که هر دو پارت رو بخوووونید.تاکیدم به این خاطر هست که عموما وقت هایی که پارت هدیه داریم،یه عده از دوستان پارت اصلی رو نمی خونن😂😁
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نیلوفر سامانی | نویسنده رمان
نذاشت دیگه🥲😂
۲ هفته پیشآزاده دریکوندی
10خیلی قشنگ بود🥲💚 چرا از بردیا انتظار نمی رفت؟ چون پلیسه دل نداره یعنی؟🥲خیلی هم احساساتیه بردیا😍
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
دقیقا خیلی احساساتیه😍فقط سر پارتهای بردیاست که من واقعا کنترلی رو احساساتم ندارم😅یه چند باری هم بهش گفتم جمع کن خودتو مررررد😂
۶ ماه پیشFati
10جای بردیا بودم طوری ماچش میکردم تا دو سه روز لبش گز گز کنه والا چع معنی میدع ت خماری بمونع
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلامم به جمع ما خوش اومدی❤️اوه اوه اوه حسابی دااااارک شد🤣دیگه دید دلارا گریه میکنه ترسید
۶ ماه پیشآمینا
10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
چرا نذاشت ببوسدش. دل بردیا رو شکست🥲🥲 اگه بردیا تو عملیات کشته بشه داغ نبوسیدنش میمونه رو دلش🥲🥲 بردی رو نکشیا
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
فعلا که حسرتش رو دل بردیا موووند🥲 بچه میخواست برای یه لحظه هم شده درداشو فراموش کنه🥲❤️
۶ ماه پیشهانیه
10آخییییی🥺 حالا یکم با بردیا راه میومد😕
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
راه نیومد دیگه هانیه جانم🥲❤️
۶ ماه پیشحنانه
10من وقتی واس ی متن رمان خیلی هیجان زده بشم ادامه رمانو تو ذهنم میسازم باید بگم الان این رمانو تموم کردم 😂خیلیم حال کردم بهارو امیر کلا تو اتفاقا نبودن 😁
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
خداروشکرررر چه عالی که هیجان زده شدی😍فقط چون رمان رو تو ذهنت تموم کردی نذاری بری بگی تموم شد🤣🤣
۶ ماه پیشنری
20عالیییی بود خسته نباشی❤️فقط من بودم که منتظر بودم آیا؟😁🤔این پارت خیلی خوب بود وای من عاشق این زوجم اصلا این پارت با روح و روانم بازی کرد😂ولی کاش طولانی تر بود🥺به هرحال مثل همیشه پرقدرت ادامه بده❤️
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
منتظر بودی کارشون به سرانجام برسه؟❤️🤣خیلیا منتظر بودن تهش همه ضدحال خوردن😁
۶ ماه پیشنری
00آره واقعا ضد حال بدی بود😂😂
۶ ماه پیشنیلدا
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
دلیل دوم هم اینه که اگر بردیا و امیرسام برادر باشن اون موقع امیرسام برادر بهاره و اینجوری داستان کلا بهم می ریزه نویسنده عزیز داستانتون قشنگه و کشش داره، من از ترکیب بهار و امیرسام رو خیلی دوست دارم
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
و اینکه به نکات ظریفی اشاره کردی 😉 امیرسام برسام نیستش.... مرسییی بابت آخر نظرت❤️
۶ ماه پیشنیلدا
10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
سلام اولین باره که من نظر میدم خیلیا میگن امیرسام همون برسامه من دو دلیل میارم که نیست ۱. یه جا عکس نوجوونی برسام رو ثامر نشون بردیا می ده، اگر امیرسام باشه ثامر باید می فهمید ادامه شو توی نظر میگم
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام عزیزم اول از همه باید بگم به جمع ما خوش اومدی😍❤️امیدوارم اسم قشنگت رو بیشتر بین نظرات ببینم🌼 ثامر عکس بچگیاشونو نشون داد در واقع نه نوجوونی
۶ ماه پیش*......*
00برررررگام ..خیلی احساساتی بودد ایول به بردیا که بازم خودداری کرد 😂 واقعا هم غمگین بود هم قشنگ 🥲
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
دقیقا ایوللل به بردیا😁❤️ این پسر آقاااااست
۶ ماه پیشملیکا
00فقط اسم امیرا بد در رفته
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
🤣🤣🤣🤣 بردیا بندهخدا کاری نکرد که....
۶ ماه پیشسارای
20وای نیلوفر اهنگ پخش شد ولوم صدای گوشیم تا اخرش بود دخترم خواب،یهو خودمم ترسیدم🤣🤣عالی بود حرف هاشون ،دوخط اخرخیلی خیلیییی حرفا داشت🥺🥺
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
عزیزممم😍خدا حفظش کنه💕 مخصوصا بوسه پیشونیاش🥲
۶ ماه پیشسارای
00شیرین کام باشی عزیزم😘😘😘
۶ ماه پیشثریا
00من با حرفای دل آرا گریم گرفت 😭 بعد بردیا خیلی خطرناکه ها ترسیدم یه بلای سر دختر مردم بیاره😃 ممنون از پارت های هدیه نیلوفرجون 🤩
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
قربونت ثریا جااان❤️
۶ ماه پیشفرهود
30بردیا چرا یهو شکفت؟ به معنای واقعی برگام .. این چرا یهو اینطوری شد😂صد رحمت به امیرسام و بهار... امیر یه دست زد به دست بهار جفتشون پشماشون ریخت😂
۶ ماه پیشثریا
10آره واقعا من این رفتارو از بردیا انتظار نداشتم حالا اگه همین کارو امیرسام میکرد کمتر تعجب میکردم مثلا داداشمون محرم نامحرم سرش میشه😅
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
در واقع چون پلیس هست نمیشه گفت ۱۰۰ در ۱۰۰ قراره به این جور مسائل معتقد باشه.ازش انتظار نمی رفت ولی در آخر جوری رفتار کرد که درست بود🥲❤️🥲
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
عههه فرهود؟؟بچم بردیا رو اذیت نکنه🤣 ما در طول داستان چندباری شاهد شیطنتهای امیرسام بودیم و اینکه بردیا واقعا حرمت نگه داشت🥲❤️
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
اما موقع نوشتنش همش اون نظرت تو ذهنم تکرار میشد🤣 که گفتی خوشم میاد شخصیتها هو.ل نیستن بردیا از پیشونی میبوسه🤣🙈
۶ ماه پیشاسرا
00😭👍
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
اسراجان حواسم هستتت ما رو دیگه تحویل نمیگیریاااا🥲🥲❤️
۶ ماه پیش
متین ۱۸
00اه بابا خوب میزاشتی بوست میکرد دیگ😒