آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۳۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
دختر ناگزیر سوار ماشین شد.بردیا سپر پژو را سمت جدول شوت کرد و پشت فرمان نشست.دلارا به در چسبیده.از شدت سرما یخ زدهبود اما نمیخواست در مقابل بردیا بروز بدهد .روی صندلی چمباتمه زد و دستهایش را بین هر دو پایش گذاشت تا گرم شود.بردیا با دیدن لبهای کب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سهیل
۲۷ ساله 00رمان خیلی عالیی هستش دمتون گرم..بخصوص موسیقی و آهنگهایی که میذارید محشرن👏👏👏👏👏👏👏👏