آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت هشتاد و یکم
زمان ارسال : ۱۸۹ روز پیش
بردیا پشت فرمان نشستهبود. با سرعت پائینی در سمتِ راست خیابان رانندگی میکرد.هوا ناجوانمردانه سرد و سوزناک بود و بردیا در حیرت به سر میبرد که دلارا چطور به آن سرمای خوفناک دل بستهاست!ده دقیقه مانده به ده شب و دختر هیچ میلی به پایان دادن پیادهرویا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نری
00عالیی بود خسته نباشی🧡اوه اوه جذبه 😂من چقدر این زوج دوست دارم مرسی نیلوفر جان ❤️ و مثل همیشه پرقدرت ادامه بده🧡🧡(زیاد کامنت ننوشتم بخاطر اینکه عجله دارم برم پارت بعدیو بخونم😁)