آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت پانزده
زمان ارسال : ۲۴۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
و قبل از اینکه زبانش به مخالفتی باز شود، سریع عقب گرد کردم. حتی منتظر آسانسور هم نشدم. آخرین چیزی که در آن لحظه اعصابم می کشید، کل کل کردن سر آمدن و نیامدنش بود. اگر علیرضا مجددا تماس نمی گرفت و تأکید
نمیکرد به بیمارستان برسانمش، قید بردنش را میزدم.
مور مور شدن تنم از آنچه تصورش بر ذهنم خط میانداخت، دست خودم نبود و آن تهوع لعنتی که دوباره گریبان گیرم شده بود.
اما او آلاء بو
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ثریا
00عالی