آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت ده
زمان ارسال : ۲۵۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
با صدای زنگ در ، پلکهای خسته ام را باز کردم. خواب بر چشمانم حرام بود. زنهای زندگی من هیچوقت به من آرامش ندادند. همیشه درد بودند و مرهم نه...
در را که باز کردم آیه با توپ همیشه پرش بیهیچ تعارفی راهش را به داخل خانه باز کرد و مرا حیران جلوی در خانه جا گذاشت. چرا به این سبک سری هایش عادت نمیکردم را نمیدانم.
- دوباره این رفیقت چشمش به دو نفر افتاد سر دردو دلش باز شد. نمیفهمه نباید جلو د