پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۳۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 13 دقیقه
سارا با ناباوری دستمال را از روی شانه اش کشید و با حرص روی کانتر کوبید. آسمان به عکس العمل او خندید.
-دو هفته گذشته و تو الان باید بهم بگی؟!
خندیده بود ولی واقعا از ته دل نبود. احساسات عجیبی از آن شب به روح و جسمش هجوم آ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سمیه محمدی
00از اسمان به حیان اسمان ... فقط ی بار از حیان ب اسمان حیان بود