پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت بیست
زمان ارسال : ۳۱۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 17 دقیقه
مرد حالا نگاهش نمیکرد و به میز چشم دوخته بود. پس از ثانیههایی سکوت به سمت کیفش چرخید و با آرامش زیپ آن را باز کرد. آسمان که از دست خودش حرصش گرفته بود، سر آن مرد خالی اش کرد؛
- جرئت نکنید که کیف پولتونو در بیارید!
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه ❤️
00خیلی متن های احساسی و عاشقانش زیبا و آرام هستن عالی🌟🌟🌟👏👏