پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت هجده
زمان ارسال : ۳۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
راه زیادی نبود ولی سرما طولانیترش میکرد. به هوای زود آمدن و نزدیک بودنِ راه، چیزی از روی مانتو نازکِ تنش نپوشیده بود و حالا پشیمان بود!
هنوز چند قدم به مغازه مانده بود که صدای رعد و برق او را در جای خود خشکاند. با بهت به آسمان خیره شد و که ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سمیه محمدی
00همه رماناتون ی طرف صدای بارون عطر نفسهات ی طرف من عاششششقققق پارتایی بودم ک درمورد علی و محدثه بود اصلا شخصیت علیو عشقس اینقد دلم دام میخواس اون رمان طولانی تر میبود