شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۳۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
کارزان سری با نچ نچ تکان داد که ژاکاو به ناگاه سکوت کرد.
- اینطوری نبود کارزان؟
کارزان حرفش را تایید کرد.
ژاکاو میخواست به دلنیا بفهماند که هر زندگی دعوا و ناراحتی داشت و نمیدانست که دلنیا توی آن عمارت به تنهایی داشت چه مشکلاتی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
40به امید روزی که همه بچه ها همچین پدری داشته باش:)))))