آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت هفتاد و پنجم :
درد کل وجودش را در برگرفته بود.با مشقت پلکهایش را بالا داد اما طولی نکشید که مژههای فر خوردهاش روی هم قرار گرفتند!
چند ثانیه بعد دوباره چشمهایش را باز کرد.سقف بالا سرش را تار میدید و نور سفید باعث شد که چشمهایش را بفشارد.مجدد به خود زحم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۲۰ ساله 00آخی حس کردم امیرسام خیلی مظلوم گفت حتی اگه یه دیوار بینمون باشه😥 و بالاخره یه جرق بینشون خورد هورااا😍وای بردیا چقدر قشنگ غیرتی میشه❤️💋