آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت هفتاد و چهارم
زمان ارسال : ۳۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
قد و قامت مصطفی در چهارچوب در نمایان شد.دستهایش را به یکدیگر قلاب کرد و با طمانینه سمت کیومرث قدم برداشت.جو متشنج بود اما اثری از اضطراب روی چهره پیرمرد نبود!با پالتو بلندی که بر تن داشت؛قامتاش رشیدتر از قبل به نظر میآمد.او از دور شاهد تمام اتفاقا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرام
10خیلی باحال بود وقتی امیر سام گفت احتمالا برامون قبر هم خریدی 😂 من از امیر سام خیلی خوشم میاد ممنون ازتون