پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت دوازده :
هفت.اسمِ تو
.
قبل از اینکه بتواند حریف پاهایش شود، قدم هایش دوباره تند شد. او سعی میکرد! واقعا داشت تمام سعی اش را میکرد که آرام تر قدم بردارد!
حتی خودش را مجبور میکرد به انواع چرت و پرت ها فکر کند، اما به سرعت قد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Fatemeh
00هم دوست دارم زود تموم بشه هم دوست دارم بفهمم بقیه ش چی میشه